۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه

لبنان خانه من است (16)






یادداشت‌هایی از دانشگاه یل
لبنان خانهی من است

داستان زندگی و مبارزات می‌اکیل، از یکی داستان‌های آموزنده و الهام‌بخش است که می‌توان برای همیشه گوشه‌های تازه‌ای از آن را کاوش کرد و نکته‌های تازه‌ای از آن برداشت کرد. خانمی در سن 36 سالگی، از مسیحیان لبنان، که از بنیانگذاران جنبش میهن‌پرستان آزاد است، با رفیق حریری، نخست‌وزیر لبنان که در سال 2005 در اثر انفجار بمب به قتل رسید و ماجرای قتلش از سوریه تا حزب الله و تا اسراییل و تا هم ترکیب پیچیده‌ای از شبکه‌های استخباراتی در منطقه و جهان را مورد شک قرار داد، اکنون عضو پارلمان، سکرتر امور نشراتی میشل عون نخست وزیر لبنان و استاد دانشگاه سینت جوزف است. کارها و فعالیت‌های او در یک حوزه‌ی وسیع این سوال را مطرح می‌کند که یک فرد در زمانی واحد چگونه می‌تواند از عهده‌ی این همه کارهای مختلف برآید. انرژی خستگی‌ناپذیر می‌اکیل و مأموریتی که برای خود برای نجات کشورش قایل است، همه‌ی این کارها را ممکن ساخته است.
می‌اکیل، دختری حساس و تندمزاج نیز است. وقتی نظر می‌دهد، گرایشات پنهانی از تحکم مهاجمانه را نیز می‌توان در عقب نگاه‌ها و اکت و اداهایش مشاهده کرد. دوست دارد از یک موضع بلند بر سیاست‌های جهانی حمله کند، در حالی که می‌کوشد موضع خود را به عنوان یک شخص حق‌به‌جانب از کشوری که جنگ‌ها و ناامنی‌های خونباری را تجربه کرده است نیز حفظ نماید. او سنی کمتر از ده سال داشت که شاهد بروز اولین رگه‌های ناآرامی و کشتار در داخل کشورش شد. خودش می‌گوید که به زودی متوجه شد که جنگ بخشی از وجودش و بخش مهمی از زندگیش شده است. ساعت 5 عصر باید همه کس منتظر می‌شد که راکتی از کدام سمت حرکت می‌کند و در کجا فرود می‌آید و قربانی می‌گیرد. او می‌گوید: حتی صدای راکت برای ما می‌گفت که مال دوست است یا دشمن. یعنی از سمت ما می‌رود تا دشمن را هدف قرار دهد یا از سمت دشمن می‌آید تا از میان ما قربانی بگیرد. او یاد گرفت که درس‌هایش را در همچون حالت و در نور شمع و فانوس بخواند.
سوال مهمی که می‌اکیل را در تمام دوران کودکیش مصروف می‌کرد همین بود که چرا باید خانواده‌اش نتوانند به راحتی با اقارب و خویشاوندان خود در داخل و یا خارج از لبنان تماس بگیرند. چرا نمی‌توانند حس مالکیت بر هیچ چیزی را در خود پرورش دهند. هر لحظه ممکن است اتفاقی بیفتد و چیزی را بگیرد. او می‌گوید که صبح وقتی با پدر خداحافظی می‌کردیم حس پنهانی برای ما می‌گفت که شاید این آخرین دیدار باشد.
می‌اکیل از قدرت تخیل لبنانی به عنوان یک سرمایه‌ی نادر یاد می‌کند و می‌گوید همیشه فکر می‌کردیم که امروز آخرین روز است و فردا همه چیز تغییر می‌کند و آرامش و امنیت بر می‌گردد. ما پانزده سال برای این فردایی که معلوم نبود چه وقت بر می‌گردد، انتظار کشیدیم. فردای مورد نظر ما نمی‌رسید، اما امید به دریافت این فردا نیز هیچ وقتی پایان نمی‌یافت.
جنگ همه‌چیز لبنان را در هم ریخته بود. بافت اجتماعی و خانوادگی در لبنان محصول زندگی سال‌های سال در کنار هم بوده است. می‌اکیل می‌گوید که در لبنان معلوم نیست که عقیده و مذهب و تعلقات نژادی و اتنیکی در کجای هویت لبنانی وجود داشته است. شیعه و سنی و مسیحی و یهودی، در یک آمیزش نژادی مداوم، گروهی کاملاً جدیدی را تشکیل داده اند. اما جنگ یک بار مرزبندی‌های جدیدی را به میان آورد. خانواده‌ها از هم دور افتادند. مسیحی و شیعه و سنی و یهودی و عرب و غیر عرب شد و این بود که ساختار نظام و روابط مردم از هم گسیخت. سوال بزرگ من این بود که چطور است که ما در یک خانواده‌ی کوچک از نژادها و مذاهب مختلف توانسته ایم با هم آمیزش و زندگی و رابطه داشته باشیم، اما به عنوان یک جامعه نمی‌توانیم این رابطه‌ها را حفظ کنیم. سوال من این بود که ما چرا همدیگر را می‌کشیم و این کشتار به خاطر کدام خدا است؟ ... می‌دیدم که هر وقتی صدای راکتی بلند می‌شد هر کسی خدایی داشت که به آن پناه می‌برد، اما برای من همین نکته سوالی را در پی داشت: وقتی همه‌ی خدایان پناه‌دهنده‌ی انسان در موقع اضطرار و دشواری باشد، چرا باید انسان‌ها نتوانند از همین نقطه برای پیوند و اشتراک خود استفاده کنند؟
می‌اکیل تحصیل و درسش را نیز با همین تناقض درونی به پیش برده است. می‌گوید: وقتی مادرم اصرار می‌کرد که کارخانگی ریاضی‌ام را انجام دهم، می‌پرسیدم برای چه؟ من تا دو ساعت دیگر می‌میرم، این ریاضی چه به درد من می‌خورد؟ من همه چیز را با سوال مرگ و زندگی پیوند می‌دادم و حس می‌کردم که وقتی سوال مرگ و زندگی پاسخ پیدا نکند هیچ کاری معنادار بوده نمی‌تواند.
می‌اکیل از اشغال کشورش توسط سوری‌ها نیز خاطرات تلخی دارد. او پانزده‌سال زمان اشغال را بدتر از دوران جنگ می‌داند و می‌گوید که برای من قابل قبول نبود که وقتی در بازار راه می‌رفتم کسی می‌ایستاد و مرا متوقف می‌کرد و می‌پرسید که دارم کجا می‌روم. می‌گوید: اینجا خانه‌ی من بود و کشور من بود، اما کسی دیگر می‌آمد و از من بازخواست می‌کرد که کجا می‌روم و چه می‌کنم. این بود که می‌اکیل از یک کودک خوفزده از جنگ به یک مبارز فعال برای آزادی و استقلال کشورش تبدیل شد. او در تلاش این افتاد که چگونه می‌تواند هسته‌ی مقاومت مدنی در برابر اشغالگران سوری را در لبنان پایه‌ریزی کند.
پارادوکس سیاست امریکا در خاورمیانه نیز با همین معیار در ذهن می‌اکیل باز می‌شود: تا وقتی سوری‌ها در لبنان بودند و امریکایی‌ها به آنان ضرورت داشتند بر ما فشار می‌آوردند که با سوری‌ها کنار بیاییم و آنها را بپذیریم. آنها دوستان امریکا بودند. اما زمانی دیگر سوری‌ها از دوست افتیدند و به یکی از محورهای شر تبدیل شدند و این بار از ما می‌خواستند که بر ضد سوری‌ها باشیم. می‌گفتیم: چرا؟ ... کسی جواب نداشت.
وقتی می‌اکیل در روزنامه‌ی النهار به مدیریت جبران توینی کار می‌کرد، از دفتر رفیق حریری پیشنهادی دریافت کرد که با آنها کار کند. جبران توینی مردی بوده است که می‌اکیل قسمت زیادی از باورها و دیدگاه‌های خود را از او گرفته است. او بود که برای می‌اکیل گفت: برو، آنجا با حوادث از نزدیک آشنا می‌شوی و خیلی قضاوت‌هایت دست اول می‌شود.
دیدگاه می‌اکیل در برابر رفیق حریری نیز از همین زمان تغییر کرد و به نوعی متمایل شد که با او کمک کند. می‌اکیل می‌گوید: از رفیق حریری بود که یاد گرفتم چگونه می‌شود به نظریات مختلف گوش داد و راه وسط و معقول را از میان همه‌ی این نظریات پیدا کرد. او بود که به من یک نکته‌ی ظریف را یاد داد: از آنجا که هستی اندکی پایین‌تر بیا تا بتوانی دیگران را درک کنی. وقتی حرف می‌زدم گوش می‌کرد. تلخ‌ترین حرف‌ها را می‌شنید و باور داشت که من به او خیانت نمی‌کنم و در پی فریب‌دادن او نیستم.
می‌اکیل ده سال با حریری از نزدیک کار کرد و این کار او را با عمق سیاست‌هایی لبنان و آنچه بر لبنان و حومه‌ی آن می‌گذشت آشنا ساخت. وقتی حریری کشته شد، می‌اکیل در روستایی بیرون از شهر بیروت رفته بود. شنیدن خبر حادثه تکان‌دهنده بود. نمی‌توانست ببینید که چه اتفاق افتاده است. این حریری بود که در میان دود و انفجار به هوا رفته بود.
کشته شدن حریری، می‌اکیل را بیشتر از پیش تشویق کرد تا سیاست در کشورش را جدی بگیرد. او موقعیت مسیحیان لبنان را حساس و آسیب‌پذیر می‌بیند، اما ایجاد تعادل میان موقعیت‌های‌ متفاوت را دشوار نمی‌یابد. می‌گوید: ما نمی‌توانیم به هیچ چیزی بیرون از کشور خود باورمند باشیم. اسراییل درس خوبی برای همه‌ی جهان داده است: با جنگ و کشتار می‌توان دیگران را مرعوب ساخت، اما نمی‌توان برای خود امنیت و ثبات دوامدار تأمین کرد. او نقش حزب‌الله را برخلاف آنچه در بیرون انعکاس می‌یابد، در سیاست لبنان موثر و مثبت تلقی می‌کند. او می‌گوید شیوه‌ی کار و زندگی و مبارزه‌ای که حزب‌الله برای شیعیان جنوب لبنان آموخته است، شگفت‌انگیز است. کسی آنجا نظامی‌ تمام وقت نیست، اما هر لحظه‌ می‌تواند به یک نظامی تمام‌عیار تبدیل شود. می‌اکیل از کار عجیب و تحسین‌انگیزی که حزب‌الله برای جنوب لبنان کرده است، با تمجید یاد می‌کند و می‌گوید که در گذشته، جنوب لبنان از هیچگونه سهولت و امکان رفاهی برخوردار نبود و در وضعیت فوق‌العاده بدی به سر می‌بردند، یعنی حکومت‌های مسیحی لبنان هیچ کاری برای این مردم انجام نداده بود، اما حزب‌الله آمده و همه چیز را تغییر داده است. او می‌گفت: حالا ما با دیدگاه و سیاست‌های حزب‌الله موافق باشیم یا موافق نباشیم، این گروه حالا بیش از نودوپنج درصد مردم شیعه‌ی لبنان را با خود دارد که همه حاضر اند به فرمان حزب الله هر کاری کنند.
خانم می‌اکیل صحبت‌های جالب دیگری از ساختار و شیوه‌ی مبارزات حزب‌الله داشت که آن را در یادداشت جداگانه‌ای تنظیم خواهم کرد. اما در کل معتقد بود که حزب‌الله اکنون یکی از ارکان عمده‌ی ثبات و امنیت لبنان را تشکیل می‌دهد و در ساختار دولت ائتلافی لبنان نیز نقش مثبت و سازنده‌ای ایفا می‌کند. می‌اکیل با این نظر موافق نیست که حزب‌الله یک حزب تروریست یا افراطی است. می‌گوید آنچه حزب‌الله را به موضع شدید و سخت‌گیرانه کشانده است موضع افراطی و سرکوب‌گرانه‌ی اسرائیل است. او سیاست‌های امریکا در قبال لبنان و خاورمیانه را نیز اشتباه می‌خواند و می‌گوید که این سیاست‌ها به نوبه‌ی خود افراطیت و بنیادگرایی را توجیه و تعمیق بخشیده است.
می‌اکیل برخوردهای غرب را در کلیت آن غیرقابل توجیه می‌داند و به عنوان مثال می‌گوید: یاسر عرفات بنیانگذار حرکت‌های تروریستی و در مطبوعات و رسانه‌های غربی محکوم بود، اما وقتی با شمئون پریز دست داد، برای او جایزه‌ی صلح نوبل دادند. او گفت: نمی‌گویم از اقدامات صلح‌طلبانه تقدیر نشود، اما معیاری که در غرب وجود دارد، همه را به این بدبینی دچار می‌سازد که اینجا چیزی به نام حق و عدالت و درستی نیست که معیار قرار گیرد، خواسته‌ها و منافع غرب است که همه چیز را با آن می‌سنجند. او گفت: من دو روز قبل از انتخابات امریکا با جورج بوش دیدار داشتم و گفتم که با سیاست‌هایش در قبال خاورمیانه مخالف هستم. به سادگی خندید و گفت: مخالفت خوب است تا زمانی که ما برای آن وارد جنگ نشویم. می‌اکیل این سخن را نوعی طنز سیاسی خطاب می‌کرد که از زبان جورج بوش بیرون می‌شد.
می‌اکیل حرف‌های زیادی دارد که می‌توان آن را حاصل تجربه‌های مستقیم او از زندگی در شرایط بحران قلمداد کرد. او هنوز هم بیم‌ پنهانی دارد که بازی‌های خطرناک منطقوی و بین‌المللی وضعیت خاورمیانه را به سوی بی‌ثباتی و بحران سوق خواهد داد. او موقعیت مسیحیان لبنان را خیلی حساس می‌داند. او می‌گوید راه حل لبنانی برای برخورد با مشکلات یک راه‌حل معقول است و می‌تواند در جاهای دیگر هم مورد استفاده قرار گیرد. او این راه حل را مبتنی بر پذیرش گروه‌ها و واقعیت‌های اجتماعی می‌داند و معتقد است که اگر کسانی واقعاً به کشور خود دلبستگی داشته باشند و بخواهند برای بهبودی کشور و مردم خود کار کنند، هیچگاه در پیدا کردن راه حل دچار بن بست نمی‌شوند.

برای دیدن تصاویری از خرابی و وحشت جنگ در لبنان می توانید این پیوند را دنبال کنید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر