۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه

مجرمان چگونه سخن می‏گویند؟

(در سفری که به اروپا داشتم در حال و هوا و شرایطی خاص، در جمع دوستان صحبتی داشتم که لحن آن با سایر حرف هایم اندکی متفاوت بود. به پیشنهاد برخی از دوستان، متن این سخنرانی را بازنویسی کردم تا در معرض استفاده و قضاوتی وسیع تر قرار گیرد. یکی از دریغ های ما در افغانستان، حد اقل در رابطه با خودم، تفاوتی است که میان زبان گفتاری برای مخاطبان عام و زبان نوشتاری برای مخاطبان خاص وجود دارد. بااینهم، این کوتاهی را در نظر داشته متن آن سخنرانی را برای جمهوری سکوت آماده کردم که اینک در این صفحه نیز به طور کامل بازنشر می شود. یادداشت ذیل تنها اشاره ای تفسیرگونه است در پاسخ به برخی از کمنت هایی که در جمهوری سکوت دریافت کرده بودم. این یادداشت را به عنوان مقدمه سخنرانی ام می آورم و متن سخنرانی را در پیوندی که ضمیمه می شود، درج می کنم.)

فکر می‏کنم حرف زدن و تفسیر کردن از فصل دیوانگی‏های ما یکی از مهم‏ترین و پرمسئولیت‏ترین فصل سخنوری ما در تاریخ خواهد بود. من در دنمارک در فضا و حال و هوای خاصی سخن گفتم. از اینگونه حال و هواها، مخصوصاً کسانی که سخنرانان حرفه‏ای نیستند و تنها برای ضرورتی سخن می‏گویند که برای شان در شرایط خاص مطرح می‏شود، اجتناب‏ناپذیر است. این سخنرانی من به طور کلی در دو بخش تقسیم شده بود: بیم و امید! پارادوکس دیالکتیک در زندگی و سرنوشت خاص ما در سرزمینی به نام افغانستان.
فکر می‏کنم اگر جدی‏تر باشیم این بیم و امید را تعریف روشنی از «هست» کنونی خود می‏یابیم. دوست دارم «بیم» را از جنس «ترس» نگیریم. ترس نشانی از خودباختگی است در برابر وضعیتی که توان مقابله در برابر آن را در خود نمی‏بینیم. اما بیم نشان از آگاهی ماست در وضعیتی که قرار داریم و این آگاهی مقدمه‏ای است برای اینکه درست‏تر و مسئولانه‏تر عمل کنیم. در قرآن، این تعبیر را در قالب «انذار» می‏خوانیم و یکی از مسئولیت‏های بزرگ پیامبر نیز «انذار» بود: یاایهاالمدثر، قم فانذر! (ای جامه برخود پیچیده، برخیز و بیم بده). صفات «بشیر» و «نذیر» برای پیامبر اکرم در کنار هم می‏آمدند: او از آنچه انسان در آن بود، بیم می‏داد و به آنچه باید در آن باشد، بشارت می‏داد. فکر می‏کنم انسان اگر بیمناک باشد، بشارت را به روشنی بیشتر درک می‏کند.
فکر می‏کنم2014 نقطه‏ای روشن برای بیمناک‏بودن ما است. یاد دیوانگی‏های ما نیز بخشی از همین بیم است. من با دیوانه‏ها زیسته ام. سخن بی‏پروای من از دیوانه‏ها بیانگر عدم هراس من از هم‏ریشگی و هم‏سرنوشتی با آنان است. تا کنون نتوانسته ام به جدی بودن و بزرگ بودن آن «دیوانه»ها شک کنم. حس می‏کنم آن حرفی که از قول شفیع در آخرین مصاحبه‏اش گفته شده بود تفسیر قشنگ دیوانگی بود: «وقتی ناله‏ی مادرت را از آن سوی دیوار بشنوی و نتوانی به فریادش برسی، اگر «دیوانه» نشوی، حتماً «مسعود» می‏شوی که گویا با کشتن انسان سعادت نصیبت شده است»! یا اینکه می‏گفت: «جنگ مال دیوانه‏هاست» یا «جنگ بزرگ‏ترین دیوانگی بشر است». از این سخنان بیشتر با تاریخ می‏شود مخاطب شد نه صرفاً با زمان حال. دیوانگی در شرایط خاص شکستن تابوهایی است که به نام هر چه مرسوم و متعارف است، بر ما قالب می‏شود. دیوانگی اوج قالب‏شکنی است.
این شب و روزها، تکرار خاطره‏های تلخ انسانی است که به اجبار به دیوانگی کشانده می‏شد: افشار، دلو، حوت! ... سال‏های دشوار و تلخ در کابل، سال‏های جنگ، سال‏های دیوانگی با قدرت!
من از دوستانی که دیوانگی را تنها دیوانگی می‏بینند نه منطق خاصی در زمان و شرایط خاص، تنها انتظارم این است که اندکی فراتر بروند و فراتر نگاه کنند. جنگ و دیوانگی منطق مشترکی دارند که به سادگی با هم تبادله می‏شوند. در واقع جنگ و دیوانگی از همدیگر وام می‏گیرند و به همدیگر وام می‏دهند. دیوانگی‏های عادی یا دیوانه‏بازی های مرسوم را از دیوانگی‏هایی که در جریان تقابل‏های جدی پیش می‏آیند تفکیک کنیم. حالا هم کسانی داریم که دیوانگی می‏کنند، اما اینها اغلب کاپی بدلی و مضحک دیوانگی‏های اصیل اند که تنها در مقاطعی خاص شاهد شان می‏شویم.
به هر حال، منطق دیوانگی منطقی برای همیشه نیست. قرار هم نیست انسان همیشه دیوانه باشد. ذات انسان بر عقلانیت تکیه دارد و بر حساب و کتاب و منطق حسابی و درست. دیوانگی استثنایی در تاریخ و سرنوشت انسان است. مسئولیت ما این است که این قاعده و استثنا را احترام کنیم و قاعده را قاعده‏تر بسازیم و استنثنا را استثناتر.
حالا از فصل دیوانگی عبور کرده ایم و یکی از ویژگی‏های قابل توجه در میان هزاره‏ها همین استعداد شگرف آنان در تطابق یافتن با شرایط و فصل‏های مختلف زندگی است: هزاره‏ها استثناها را برای تذکر و یاددهانی فراموش نمی‏کنند، اما تلاش شان در اینکه قاعده‏ی بازی همیشه از نوعی باشد که تاریخ آن را می‏خواهد، قابل قدر و دوست‏داشتنی است.
من مانند هر دوستی دیگر که سه دهه از عمرش در «شهادت تاریخ» معاصر افغانستان گذشته باشد، گواه این استعداد امیدبخش در میان هزاره‏ها هستم و اگر بتوانم، هر چند با لکنت و اشتباه، آن را بازگو کنم، بخشی از مسئولیتم را ادا کرده ام.
دیوانگی را به یاد داشته باشیم تا به دیوانگی برگشت مان ندهند!

(متن سخنرانی را در پیوند قصه های زندگی و یا جمهوری سکوت دنبال کنید)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر