۱۳۹۳ آذر ۲۵, سه‌شنبه

اشرف غنی؛ امکان عبور از سیاست های ایدئولوژیک


حکومت اشرف غنی یک حکومت ایدئولوژیک نیست. ته رگ هایی از باورهای ایدئولوژیک در برخی از الگوهای رفتاری اشرف غنی نمی توانند اتکای او بر زمینه های غیر ایدئولوژیک را نفی کنند. اشرف غنی بر اساس یک پروسه دموکراتیک و با مراجعه با میکانیزم انتخابات و آرای مردم به قدرت رسیده است. هر چند این انتخابات و آرای مردم در ختم روز نتایج قطعی و مشخص خود را عرضه نکرد، اما راهی که در این مسیر طی شد، رویکردهای ایدئولوژیک در حکومت اشرف غنی را کاهش داده و مجال تفسیرهای ایدئولوژیک از دیدگاه ها و شیوه حکومتداری او را نیز محدودتر ساخته است.
اشرف غنی برای اینکه در انتخابات پیروز شود، ظاهراً بسیاری از دگم هایی را که قبلاً از لحاظ فکری به او نسبت داده می شد، در هم شکست. او می دانست که در انتخابات به رأی ضرورت دارد. رأی در شرایط خاص افغانستان در بلاک های سیاسی و مذهبی تقسیم است. اشرف غنی در انتخابات سال 2009 به این بلاک بندی آرا توجهی نکرد و صرفاً بر اساس تیوری های ذهنی خود به مصاف رقیبان انتخاباتی رفت. میزان آرای او در این دوره نهایت کم بود و از سه چهار درصد کل آرا تجاوز نکرد. او به دلیل عدم اعتنا به بلاک بندی آرا، در انتخاب معاونان خود نیز سطحی برخورد کرد. گویا برای او معاونانش تنها در حد تکمیل کردن نصاب تکت انتخابات ارزش داشت. به همین ترتیب، در نوشتن برنامه حکومتداری خود نیز صرفاً برداشت های ابتدایی از وضعیت و شرایط افغانستان را انعکاس بخشید و آن را کمتر در حد نیازهای یک حکومتداری خوب ارتقا داد. در انتخابات سال 2014، تقریباً همه این موارد دگرگون شد.
اشرف غنی در صحبت های مقدماتی خود که برای انتخابات آمادگی می گرفت از درس هایی یاد می کرد که انتخابات 2009 و یا سفرهای ولایتی اش برای انتقال مسوولیت های امنیتی از نیروهای ناتو به نیروهای افغان به همراه داشت. اشرف غنی در تعبیرات اولیه خود قدرتمندان اتنیکی و مذهبی را با کلمه «door keepers» یا «دربان»ها معرفی می کرد. در جریان زمان گویا وی متوجه شد که این «دربان»ها همان مجراهای ورود به «بانک های رأی» اند که در انتخابات بدون آنها نمی تواند دروازه ارگ را به روی خود باز کند. اشرف غنی، علاوه بر شناخت جدیدی که از واقعیت «دربان»های سیاسی در قالب رهبران قومی و مذهبی پیدا کرد، از نقش نخبگان اقتصادی جامعه و تأثیر پول در حصول رأی نیز غافل نشد. پول تنها برای رشوت های بزرگ به این یا آن قدرتمند صاحب رأی نیست. بلکه برای کارانداختن چرخه ماشین کمپاین های انتخاباتی نیز به پول ضرورت است. غفلت از این نکته، نه تنها در انتخابات سال 2009، بلکه در اوایل انتخابات 2014 نیز رد پای تصورات ذهنی اشرف غنی را با خود داشت. او از کمپاین رضاکارانه حرف می زد و از اینکه مثلاً نه تنها کمپاین های انتخاباتی، بلکه حتی نظارت بر صندوق آرا در جریان انتخابات نیز به طور رضاکارانه انجام شود. اشرف غنی تا ذهنی بودن این تصورات را درک کرد، زیان بزرگی را در جریان انتخابات شاهد شد.
***
انتخابات در دور اول به نتیجه نرسید. قبول این شکست برای اشرف غنی دشوار بود. اما درس هایی که این شکست به همراه داشت، به سود واقع نگری های بیشتر وی تمام شد. واقع نگری در سیاست را می توان تعبیری دیگر برای دورشدن از رویکردهای ایدئولوژیک در سیاست تلقی کرد. در سیاست ایدئولوژیک، یک سری دگم های جزمی اند که به شکل منظومه فکری بر نگاه و رفتار سیاستمدار حاکم می شوند. سیاستمدار ایدئولوژیک، با واقعیت سر و کار جدی ندارد. او دنیا را در ذهن خود و بر اساس انگاره های ذهنی خود سیاه و سفید می کند و برای هر مسأله، حکمی واضح و قاطع صادر می کند. واقع نگری ابن الوقتی نیست. برخورد علمی و تحلیلی با واقعیت است. سیاستمدار واقع نگر، الزاماً سیاستمدار فاقد ایدئولوژی یا فاقد تفکر نیست. بلکه سیاستمداری است که برای واقعیت تنها به تعریف های ذهنی خود بسنده نمی کند و یا تنها تعریف های ذهنی خود را تمام تعریف از واقعیت نمی داند. به همین دلیل، سیاستمدار واقع نگر اهل محاسبه و دقت بوده و هنر مدیریتی خود را در جهت دهی واقعیت ها به کار می اندازد.
اشرف غنی تا به ارگ ریاست جمهوری برسد، خم و پیچ این راه ها را تجربه کرده است. او بالاخره نیم قدرتش را به شمول مشروعیت و امتیازات آن با تیم حریف تقسیم کرد. دلیل این تقسیم واضح بود: او نیم راه انتخابات را در درگیری با دگم های ذهنی خود طی کرد و با هر گامی که در تقابل با واقعیت ها پیمود، در واقع یک گام از پیروزی قاطع خود فاصله گرفت. نیم راه پیروزی اشرف غنی، نیم راهی بود که او واقعیت ها را به عنوان مسأله های مورد توجه در سیاست خود توجه می کرد. او از جامعه مدنی تا نیروهای سنتی، از قدرتمندان قومی و مذهبی تا تاجران و سرمایه داران، از جامعه بین المللی تا قدرت های منطقوی و همسایه ها، همه را به عنوان واقعیت های قابل اعتنا در حوزه سیاست خود نگاه می کرد. او با زلمی خلیل زاد و جلالی و اتمر همانگونه به عنوان «واقعیت» تعامل می کرد که مثلاً با جنرال دوستم و خلیلی و حاجی ظاهر و لالی حمیدزی. در هیچ کدام این موارد، اشرف غنی ضرورت نداشت که محوریت میدان خود را از دست دهد. به همین دلیل، همه این نیروها با یک نسبت خاص در تردید و یقین، به سوی او نزدیک شدند.
***
اشرف غنی، به هر حال، یک فرد است. شکست و پیروزی او تا حدی زیاد به فردیت و خصوصیت های فردی او نیز ارتباط می گیرد. هنوز زود است که بگوییم واقع نگری های غیر ایدئولوژیک اشرف غنی به معنای این است که او از تمام دگم های ایدئولوژیک خود رهایی یافته است. تا زمانی که اشرف غنی طرح و دیدگاه های سیاسی خود را در چوکات نهادها و ساختارهای قانونمند نریخته باشد، همیشه خطر آن وجود دارد که به وادی دگم های ایدئولوژیک رجعت کند. به تعبیری دیگر، اشرف غنی برای اینکه بتواند واقع نگری سیاسی خود را در چارچوب الگوهای مدیریتی سیاسی عرضه کند، ضرورت دارد تا به ساختن نهادها و ساختارهای سیاسی اهمیتی بیشتر قایل شود؛ در غیر آن، واقع  نگری سیاسی در قالب الگوهای فردی نتیجه مطلوب به بار نخواهد آورد.
خوب است همانگونه که زمینه و خاستگاه قدرت اشرف غنی را غیرایدئولوژیک می دانیم، قضاوت بر حکومت و شیوه های حکومتداری او را نیز از چنبر پیش فرض های ایدئولوژیک دور کنیم. اشرف غنی، درست مانند حکومتی که او بر رأس آن تکیه زده است، یکی از واقعیت های قابل نقد، قابل اصلاح و قابل مدیریت است. وقتی دیده شود که اشرف غنی الگوهای سیاسی خود را باز هم بر انگاره سنت های غیردموکراتیک، با روحیه فردگرایی و تمرکز قدرت تبارز می بخشد، باید اشتباهش را به طور واضح و صریح گوشزد کرد. اشرف غنی نباید خود یا حکومتش را به کاریکاتور تبدیل کند. پایگاه اصلی اشرف غنی جامعه مدنی است. همه واقعیت های پیرامونی، باید از همین پایگاه مدیریت شوند. اشرف غنی نباید از هویت و شناسنامه مدنی خود دوری کند و به میدانی داخل شود که اصول و انگاره های آن را سنت های غیردموکراتیک شکل می بخشند. اگر نمی خواهیم اشرف غنی یک سیاستمدار ایدئولوژیک باشد، خود نیز بر او قضاوت ایدئولوژیک نکنیم و واقع نگری را به عنوان رویکرد سیاسی همگانی به خاطر داشته باشیم.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر