۱۳۹۳ دی ۲, سه‌شنبه

التیماتوم پارلمان؛ آیا اشرف غنی به زانو می افتد؟

لحن اعضای پارلمان، مخصوصاً رییس این نهاد، تغییری است در برگه توازن قوا در افغانستان. معلوم است که پارلمان نه زوری دارد که به آن بنازد و نه اعتباری که از آن خرج کند. کارنامه این پارلمان چیز جز فقر و بیچارگی ندارد. از ابتدای کار خود با مشکل رو به رو بود تا همین روزهای اخیر که مشکل عمده اش چانه زدن بر سر امنیت اعضایش است که آنهم از سوی نهادهای امنیتی قبول نمی شود. پارلمان عده ای از اعضای خود را بعد از چند روز نشستن روی کرسی، بیرون انداخت. برخی از اعضایش درون خیمه نشستند، اما با زور و فشار پولیس خیمه های شان برچیده شد. رییس دادگاه عالی و چند تن از وزرای کابینه کرزی بدون رأی اعتماد مجلس به کار شان دوام دادند. اشرف غنی هم در روز تحلیف، آنها را با شلاق سخنش رنجه کرد.
حالا نیش زدن پارلمان به جان نحیف حکومت وحدت ملی به معنای آن است که این حکومت در برابر پارلمان هم به زانو افتاده است. رییس مجلس به این حکومت لقب مصلحتی داد و گفت که از سر ناگزیری در سفارت آمریکا تشکیل شده است. نیش این سخن گزنده تر از نیش چماقی است که رییس ارتش پاکستان با فشردن آن در میان پنجه های خود به اشرف غنی نشان داد و تهدید کرد که باید طالبان تروریست را از افغانستان بیرون کند. اما اشرف غنی باید این سخن را با تمام ترشی آن قورت دهد و منتظر تلخ تر از آن باشد که تنها یک هفته بعد، با پیشنهاد کابینه اش خواهد چشید.
***
مشکل عمده اشرف غنی در رأس حکومت وحدت ملی در کجاست؟ اشرف غنی به قاطعیت مشهور بود. می گفتند که هر کارش را طبق تقسیم اوقات در زمانی معین انجام می دهد و برای هر کارش حساب و کتابی دارد و هر کدام را در جدولی از اولویت ها ردیف می کند. حالا سه ماه از تشکیل حکومت وحدت ملی نمی گذرد، اما شاریدگی های امر حکومتداری از هر کوی و برزن حکومت وحدت ملی نمایان شده است. رییس امنیت ملی به افشای امری می پردازد که هیچ مصلحتی آن را بر نمی تابد. تلویزیون ها و رسانه ها هر روز خبری دارند که با عنوان «سند تازه» افشا می کنند.
استیصال اشرف غنی موضوعی است که باید مورد تأمل قرار گیرد. وی دارای هیچ گونه تشکیلات یا سازمان سیاسی منسجم نیست که بازوی اجرایی اش باشد یا در نتیجه کارهایش با او سهم گیرد. اگر طالبان با ترور «افلاس اخلاقی» خود را نمایان می سازند، اشرف غنی با استیصالی که در نحوه مدیریت سیاسی خود نشان می دهد، «افلاس سیاسی» خود را برملا می کند. با گذشت هر روز، اشرف غنی بیشتر افشا می کند که در عقبه سیاست خود، از پشتوانه هیچ نظام و دستگاه سیاسی خاصی برخوردار نیست. اگر گفته شود که صرف اتوریته قانونی رییس جمهور همه چیز را گرد اشرف غنی جمع می کند و همه کار را بر وفق مراد او می چرخاند، تصور واقع بینانه ای نخواهد بود. او در واقع بر دستگاه امنیتی کشور کنترل ندارد؛ در ارتش فاقد نیرو است؛ و در رده های پولیس رد پایش را نمی توان پیدا کرد.

 
 نیروهای امنیتی افغانستان متشکل از افرادی است که از دل سی سال جنگ و خشونت و نفرت و انتقام جویی های سیاسی و مذهبی و قومی بیرون آمده اند. درست است که می گویند اکثریت عظیم نیروهای امنیتی را نسل جوان تشکیل می دهد. اما این نسل جوان، از آسمان نباریده و از زمین نروییده است. از درون خانه ها آمده است. اینها تا بزرگ شوند و به جایی برسند که یونیفورم پولیس یا ارتش را بر تن کنند یا در ردیف نیروهای امنیتی قرار گیرند، از آنچه در این ملک و بر انسان این ملک رفته اند، صدها قصه شنیده اند. نیروهای امنیتی با مغزی پر از این قصه ها در کاغوش ها می خوابند و در میان جنگل ها راه می روند و از سینه کوه ها بالا می خزند. گام های این نیروها تنها وزن جسم یا اسلحه و پرتله را نمی کشند، وزن خاطره هایی را نیز می کشند که با هر نفس این نیروها زنده می شوند و در برابر چشمان شان رژه می روند. اشرف غنی با این نیروها هیچ میانه ای ندارد که حلقه وصل او با آنها حساب شود.
به همین ترتیب، حکومت اشرف غنی حکومت همه شمول است، اما این همه شمول بودن، ترکیبی از گروه ها و احزاب سیاسی یا شبکه های مافیایی است که هر کدام به مراتب بیشتر از اشرف غنی قدرت واقعی دارند. در این میان هر گروه یا دسته ای که قدرتمندتر است، تاریخ طولانی تری از سیاست بازی در افغانستان را با خود دارد. اشرف غنی نیز از آنکه قدرتمندتر است بیشتر حساب می برد تا آنکه ضعیف تر است و مطالبه و خطری برای او مطرح نمی کند. قدرت این نیروها نیز در درون همان ارتش و پولیس و امنیت و دفاتر اداری حکومت است. اشرف غنی در برابر این نیروهای قدرتمند بر چه چیزی حساب خواهد کرد؟ بالاخره، او در بالارفتن هیچ افسر ارتش یا مأمور اداره نقشی نداشته است که بتواند از آنها توقع فرمانبری مطلق و بی مدعا داشته باشد.
***
اشرف غنی تا زمانی که درگیر مسایل واقعی سیاست و حکومتداری نشده بود، در مقام یک تیوریسین، همه آنچه را امروز در برابر خود می بیند، می دید و به خوبی تحلیل و بررسی می کرد. او از اهمیت نظام در مدیریت سیاسی حرف می زد و از اینکه ساختارهای حکومت به ساختارهایی وابسته است که از درون احزاب و تشکیلات ها شکل می گیرند. او تأکید داشت که افغانستان متشتت و پراکنده و پر از مسأله را نمی توان با زور و بازوی فرد یا افراد به انسجام و سامان آورد. او بر تشکیل احزاب قدرتمند سیاسی و حمایت دولت از پروسه ای که در آن احزاب قدرتمند ملی ابراز وجود کرده بتوانند حرف می زد. او در صفحات نخست منشور تحول و تداوم بر «فراهم ساختن زمینه برای مشارکت هرچه وسیع‌تر مردم و ایجاد فضای سیاسی»‌ای تأکید کرد که «در ماحول آن احزاب سیاسی دموکراتیک عرض اندام کنند تا با دیدگاه روشن و تعهد نسبت به ارزش‌های مندرج در قانون اساسی، اکثریت مردم را که در گذشته خاموش بودند، به یک اکثریت دارای رأی، نظر و سهم موثر در اداره و رهبری نظام سیاسی تبدیل کنند.»
اشرف غنی باید به این حرفش در منشور تحول و تداوم برگشت کند. او به ساختاری نیاز دارد که او را از تنهایی نجات دهد و بار مسوولیت هایش را تقسیم کند. البته او حالا در موقعیتی نیست که بتواند حزب سیاسی تشکیل دهد. ساختار مورد نیاز او نیز نمی تواند حزب سیاسی باشد. بالاخره، نه زمان به او اجازه تشکیل حزب را می دهد و نه موقف و موقعیتش. در عوض، او می تواند به کارهای مهم و فوری تری توجه کند که اولویت های اولیه نظامش محسوب می شوند. تشکیل کابینه و تعیین والیان ولایت ها یکی از این اولویت ها است.
پارلمان اشرف غنی را التیماتوم نداده است، روزهای عمر مستعجلش را به شماره انداخته است. حرف پارلمان تهدید نیست، اما کمتر از تهدید هم نیست. معلوم نیست که اشرف غنی تا یک هفته ای که پارلمان مهلت داده است، گام هایش را چگونه برخواهد داشت تا از التیماتوم آن پس نیفتد. اگر او نتواند کابینه اش را تا یک هفته به پارلمان معرفی کند باید منتظر حرف یا اقدام بعدی این نهاد باشد. این اقدام شاید استیضاح رییس جمهور باشد یا بلند کردن صدایی که اثر زیانبارش بر اعتبار حکومت وحدت ملی کمتر از استیضاح نخواهد بود. اشرف غنی نباید راضی شود که این کابوس بر روانش حاکم شود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر