۱۳۹۳ آذر ۲۵, سه‌شنبه

پرسش ها آغاز می شوند؛ پاسخ ها نیز آماده باشند.



فکر می کنم وقت آن کم کم نزدیک می شود که همه ما با اشرف غنی صریح تر وارد صحبت شویم. حکومت وحدت ملی آخرین روزهای نزدیک به صد روز نخست خود را طی می کند. تا چند روزی دیگر کابینه نیز تشکیل می شود و برچسب سرپرست از روی وزارتخانه ها و سردر ولایت ها کنده می شود. یکی از وعده های جدی اشرف غنی ایجاد حکومتی پاسخگو بود. او هنوز هم بر این وعده تأکید می کند. سنت پاسخگویی دولت در برابر شهروندان، اساس نظام دموکراتیک را استوار می سازد. زمامداران اگر خود را در برابر نگاه و زبان پرسشگر شهروندان احساس کنند، تمرین شان در عرصه دموکراتیک پربارتر می شود.
***
در دوران کمپاین انتخابات ریاست جمهوری، من بیشترین مدت کار سیاسی با اشرف غنی را تجربه کرده ام. وقتی در سیزدهم جوزای سال 1392 اولین جلسات منظم خود برای پایه ریزی طرح انتخابات را شروع کردیم، اکثر همراهان نزدیک اشرف غنی به پیروزی او بی باور بودند و اصرار داشتند که او فردی اکادمیک است و کاریزمای سیاسی ندارد و نمی تواند از حلقه محدود روشنفکران و تحصیلکردگان فراتر برود. همه به آرای اشرف غنی در انتخابات 2009 اشاره می کردند و باور داشتند که افغانستان هنوز از مرحله ای که بتواند فردی مانند اشرف غنی را بر اریکه قدرت برساند، فاصله دارد. شاید من یکی از معدود کسانی در کنار اشرف غنی بودم که نه تنها به برنده شدن او باور داشتم بلکه متعهد بودم که برای تحقق این باور کار کنم.
تا زمان ثبت نام در انتخابات، اکثر کسانی که اکنون شریکان سفره ارگ اند، نه تنها با اشرف غنی مخالفت داشتند، بلکه از هر شیوه ای استفاده می کردند تا او را از صحنه سیاست کشور حذف کنند. در این میان، من محاسبه خودم را داشتم و اشرف غنی را بهترین گزینه ممکن در میان نامزدان احتمالی انتخابات ریاست جمهوری می دانستم. اشرف غنی حرف های زیادی داشت که برای اساسگذاری یک نظامی بهتر می شد روی آن حساب کرد. او حرف شنو بود. نظریاتش را به شکل مستدل و علمی مطرح می کرد و هر جایی که فکر می کرد نیاز به اصلاح دارد، از پذیرفتنش ابا نمی ورزید.
حرف های من با اشرف غنی صریح و شفاف بود. او با من آشنایی داشت و همه چیز را در مورد من می دانست. کتابم را خوانده بود و دلهره ها و نگرانی هایم را نیز درک می کرد. صحبت ما بر همین اساس صاف و ساده به میان آمد. از نیاز به ثبات سیاسی گفتیم و از اینکه معضل رابطه اقوام در کشور از کجا ریشه گرفته و دارای چه ویژگی هایی است و حالا اگر خواسته باشیم ثبات سیاسی را تأمین کنیم به این معضل چگونه رسیدگی کنیم. مشوره های من برای اشرف غنی چیزی بود که برای او هم قابل درک جلوه می کرد. او تا پنج ماه قبل از ثبت نام در انتخابات، با شخصیت های قدرتمند تاجیک صحبت کرد، با کرزی رابطه گرفت و به موضوع حساس رابطه غلزایی و درانی توجه کرد. صحبت های من با خلیلی نیز دو و نیم ماه طول کشید تا وی بالاخره رضایت داد که غنی را برای اولین بار در منزلش برای ملاقات بپذیرد. خلیلی تا آن زمان از غنی خاطره خوشی نداشت و تمایل بیشترش به سوی عبدالله و بعداً زلمی رسول بود. او حتی گاهی از اصرار برخی ها برای کاندیدا شدن خودش نیز حرف می زد و یا از زلمی خلیلزاد و جلالی به عنوان چهره های قدرتمند پشتون یاد می کرد. برای من رابطه هزاره و پشتون به دلیل مرز طولانی و رابطه های پیچیده ای که از لحاظ تاریخی داشته اند، مهم بود. مسأله کوچی ها و هزاره ها در اولویت قرار داشت و شکستن حصر حضور هزاره ها در ادارات دولتی زمینه ای بود برای تقویت زمینه های دموکراسی و جامعه مدنی در کشور. اشرف غنی تمام این نکته ها را قبول داشت و برای هر کدام دیدگاه و طرح های مشترکی داشتیم که بعدها تمام آنها در منشور تحول و تداوم ثبت شدند.
***
همراهی من با اشرف غنی برغم هزینه های سنگینی که به همراه داشت، راهی شگفت انگیز و حیرت آور نبود. با هم قراری داشتیم و بر اساس این قرار مسیری را طی کردیم. من به صراحت از مدیریت قدرت سیاسی حرف می زدم. دلیل آن واضح بود: سیاست برای من شبیه ترین امر با تجارت است. در تجارت هر معامله با محاسبه دقیق سود و زیان صورت می گیرد. چانه زنی است و به نقطه وسط رسیدن و بالاخره رضایت دادن. اشرف غنی قرار بود بر حساس ترین اریکه قدرت تکیه زند. من اگر در رساندن او به این اریکه کمک می کردم حق داشتم که حسابم را با او به طور شفاف و روشن داشته باشم. منشور تحول و تداوم سند اولی بود که این توافقنامه ما را صورت رسمی می بخشید. اشرف غنی این سند را به طور رسمی به چاپ رسانید و از آن به عنوان مهم ترین برگه تعهد خود با ملت سخن گفت.
 حالا اشرف غنی رفته است به ارگ و من برگشته ام به مکتب معرفت. او با مردم تعهداتی دارد که بر اساس آن سیاست های خود را تنظیم و مدیریت می کند و من برای خود برنامه هایی دارم که بر اساس آن لحظه های عمر و زندگی ام را شکل می بخشم. او به عنوان زمامدار از آن بالا طرح می ریزد و تصمیم می گیرد و بر رفتار من نظارت دارد. من به عنوان شهروند از این پایین می بینم و می شنوم و بر رفتار او قضاوت دارم. او از من می خواهد که پا را از حوزه قانون فراتر نگذارم و من از او می خواهم که تعهدات خود با مردم را از یاد نبرد و در هر گامش با سنجش و خردمندی عمل کند تا به الگوی نیکی در امر سیاست و زمامداری تبدیل شود و دنباله دار رسوا و ناخوشایند کرزی و ملاعمر و نورمحمد ترکی نباشد.
انتظار من از اشرف غنی دلیل واضحی دارد: من برای او کاری کرده ام و شدیداً تمایل داشته ام که او را بر مسند زمامداری کشور ببینم. حالا اگر او به عهدی از عهدهایش رسیدگی نکند، من از او گلایه خواهم داشت. این گلایه مطمیناً متفاوت تر از گلایه یک شهروند عادی از یک زمامدار است. زبان من برای اشرف غنی قابل درک است و انتظارم برایش معنادار. او می داند که من در عقب او امیدهای فراوانی را جمع کرده بودم و هنوز هم انتظار دارم که این امیدها به بار بنشیند. به همین دلیل، اقداماتی که از او خلاف امیدواری هایم سر زند، زودتر از هر کسی دیگر خواهم گفت و تذکر خواهم داد.
اشرف غنی برای من به طور شخصی نیز تعهد دارد تا پاسخگو باشد و در عهدش استواری نشان دهد. می خواهم همین رویکرد را عبدالله نیز با شهروندان و همراهانی احترام کند که برای رسیدن او تا مقام ریاست شورای اجرائیه تلاش کرده اند و عرق ریخته اند. حالا زمامداران حکومت وحدت ملی صنف واحدی را تشکیل می دهند. ما شهروندان نیز در صنف واحدی قرار می گیریم. تا دیروز از کرزی انتقاد داشتیم که وقتی کاری نمی تواند، باید برود تا راه برای نامزدان ما باز شود. حالا این نامزدان به ارگ و صدارت رفته اند. انتظاری که کرزی از انجامش عاجز بود، باید توسط اینها برآورده شود.
زبان ما زبان همراهان نیکخواه است، نه زبان دشمنان بدخواه. ما می خواهیم حسرت های گذشته خویش را برای نسل آینده خود به میراث نگذاریم. می خواهیم انتخاب ما انتخابی موفق باشد تا نسل های بعدی ما گام خویش را استوارتر و مطمین تر  از ما بردارند.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر