۱۳۹۳ آذر ۲۵, سه‌شنبه

اشرف غنی؛ «سیاست» یا «پالیسی»؟



از قول بارنت روبین، افغانستان شناس معروف امریکایی، نقل شده است که می گوید در حکومت کرزی سیاست بر پالیسی تقدم داشت و در حکومت اشرف غنی پالیسی مقدم بر سیاست است. اگر این قضاوت درست باشد و بارنت روبین آن را از خلال صحبت های حضوری و مطالعات دقیق خود به دست آورده باشد، به نظر می رسد با یک عقبگرد جدی در باورها و نگرش اشرف غنی رو به رو خواهیم شد؛ عقبگردی که شاید در منظومه حکومتداری او پیامدهای سنگینی داشته باشد.
***
کرزی اساساً نه سیاست داشت و نه پالیسی، تا به مفهوم دقیق کلمه، یکی را بر دیگری مقدم یا موخر قلمداد کنیم. او همه چیز را خلق الساعه مدیریت می کرد. سیاستی هم اگر در عقب دیدگاه او وجود داشت، مرزهای محدود و کوچکی را در بر می گرفت که از حوزه الگوهای یک قبیله بیرون نمی رفت. گرایش و اعتنای کرزی به نخبگان سنتی و یا ریش سفیدان و بزرگان قومی و قبیلوی به دلیل همین خصوصیت در دیدگاه سیاسی او بود. وقتی کرزی با حزب سیاسی مخالفت می کرد و یا برای دانشجویان علوم سیاسی می گفت که «تجارت خواندن» بهتر از «سیاست خواندن» است، نشان می داد که دیدگاه سیاسی او در چه محدوده ای جولان دارد. مماشات کرزی با افرادی همچون خلیلی و فهیم و مجددی و سیاف و کشاف و محسنی از همین مجرا هدایت می شد. کرزی دنیای کوچکی داشت که در آن سیاست امروزی با پیچیدگی های تودرتوی خود قابل درک نبود. به همین دلیل، او تا آخر دوره زمامداری خود نفهمید که با هم پیمانان بین المللی خود از چه زبانی حرف بزند و یا منازعه با طالبان و تروریسم و القاعده را در بستر منازعات بزرگ بین المللی چگونه تفسیر کند. کرزی از صحبت با جامعه مدنی و مطبوعات خسته می شد، اما ساعت های طولانی با شوراهای قومی خربوزه می خورد و از ناک و توت و انار حرف می زد و هنوز هم وقت کم می آورد. پالیسی هم برای کرزی در همین راستا معنا می شد. بعید به نظر می رسد که بارنت روبین این نکته ساده و ابتدایی را در تحلیل خود از وضعیت حکومتداری کرزی توجه نکرده باشد.
اما اشرف غنی، از هر لحاظ متفاوت تر از کرزی و در یک معنا، در نقطه مقابل او قرار دارد. اشرف غنی سیاست و پالیسی را در بستر امروزی آن درک می کند. کمترین نشانه از این درک اشرف غنی همان کتابی است که برای ترمیم حکومت های ناکام نوشته و شادباش نظریه پردازان مهم سیاسی همچون فرانسیس فوکویاما را نصیب خود ساخته است. سیاست و پالیسی در ذهن اشرف غنی تعریف خاص و کاملاً مدرن دارد. او می تواند ساعت ها در شرح این دو سخن بگوید و زوایای متعدد آن را باز کند. منشور تحول و تداوم به عنوان یک سند مهم سیاسی، حاوی دیدگاه های سیاسی اشرف غنی برای ایجاد یک حکومتداری خوب است. کاری که اگر از کرزی خواسته شود آن را به دقت بخواند و ظرافت های آن را درک کند، با مشکل زیادی مواجه خواهد شد.
***
سخن اصلی، اما بر نکته ای است که بارنت روبین به شیوه حکومتداری اشرف غنی نسبت می دهد که به نظر می رسد با منظومه ای که او از افغانستان و مناسبات قدرت در این کشور در ذهن داشته است، تعارض دارد. اشرف غنی پالیسی را در ضمن سیاست معنا می کند. او برای سیاست چتر وسیع و فراخی قایل است که تمام امور جامعه را در بر می گیرد و مدیریت سیاسی در واقع مدیریت تمام امور جامعه است. پالیسی، شیوه ها و مراحل تطبیقی برنامه های سیاسی است. اشرف غنی، در اینکه سیاست را مقدم بر پالیسی بداند، با کرزی تفاوت ندارد. تفاوت در این است که کرزی، برخلاف غنی، نه سیاست داشت و نه پالیسی.
***
اشرف غنی از ثبات سیاسی به عنوان رکن عمده حکومتداری خوب یاد می کند. در دیاگرام ذهنی او، ثبات سیاسی هم قله هرم را تشکیل می دهد و هم قاعده آن را. قله هرم، یعنی تمام برنامه ها باید ناظر و معطوف به تأمین ثبات سیاسی باشد. قاعده هرم، یعنی باید بستری در جامعه ایجاد شود که از لحاظ سیاسی برای شهروندان اطمینان و امنیت ساختاری و قانونمند خلق کند. او حکومتداری خوب را یکی از مهم ترین ضمانت ها برای تأمین ثبات سیاسی پایدار تلقی می کند و حکومتداری خوب، به نظر او چیزی جز زمینه ای که در آن امنیت و رفاه و مسرت مردم تأمین می شود، نیست. اشرف غنی از دموکراسی و جامعه مدنی و ارزش های مبتنی بر حقوق شهروندی و حاکمیت قانون و امثال آن با همین دیدگاه سخن می گوید. برای او ثبات سیاسی و حکومتداری خوب تنها از طریق گسترش و تقویت فرهنگ دموکراتیک و جامعه مدنی امکان پذیر است. به همین دلیل، پالیسی هایی که اشرف غنی طرح ریزی می کند باید همه در راستای ایجاد حکومتداری خوب باشد، در غیر آن، حکومتداری اشرف غنی در حد پروژه سازی های مرسوم انجویی تقلیل خواهد یافت.
تقدم سیاست بر پالیسی در دیدگاه اشرف غنی به معنای این است که وی خود را مدیر یک سازمان انجویی نمی داند و کارش را تطبیق چند پروژه انکشافی در عرصه خدمات بشری تلقی نمی کند. اشرف غنی داعیه ترمیم یک حکومت ناکام را در سر دارد و ایجاد یک تاریخ جدید برای او مهم است. ساختن سرک و بند آب و اصلاح کردن نظام عدلی و قضایی و بهبودبخشیدن وضعیت امنیتی و امثال آن برای اشرف غنی در منظومه بزرگ تر سیاسی معنا می شود. او نمی تواند بگوید که فلان مطالبه قومی یا مذهبی یا مدنی را با نشان دادن دو یا سه پروژه امدادرسانی یا ساختمانی پاسخ می گوید و وقتی سر مردم چرب شد، باز بر می گردد به شیوه ها و رویکردهای غیرمدنی و غیردموکراتیک.
***
شعار تحول و تداوم در برنامه ها و کارزارهای انتخاباتی اشرف غنی در ابتدا ترتیب دیگری داشت: تداوم و تحول. اشرف غنی از چارچوبی حرف می زد که ثبات و استمرار در تاریخ و بافت اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی کشور را بر مبنای ارزش های مدرنی که در افغانستان جدید به دست آورده ایم، حفاظت می کنند. تداوم، در دیدگاه اشرف غنی، به معنای تداوم حکومت پشتون یا حکومت کرزی یا استیلای مافیای اقتصادی و سیاسی و اربابان سنتی نبود. او از ستون پایه هایی حرف می زد که برای حفظ ثبات در کشور باید تداوم یابند. برخی از این ستون پایه ها برای درازمدت نیز به کار می آیند، اما برخی دیگر واقعیت های موجود کشور را به هم وصل می سازند. شکست این ستون پایه ها، ثبات نظام سیاسی نوپای کشور را به مخاطره خواهد انداخت.
اما حرف اصلی اشرف غنی «تحول» بود. برای تحول برنامه و پالیسی و اجرائات عملی خاصی ضرورت است که وی آنها را در ضمن طرح های منشور حکومتداری خود بیان کرده است. جابجا شدن تداوم و تحول و جلو افتادن تحول بر تداوم داستان دیگری دارد که به اقتضای ضرورت های انتخابات بر اشرف غنی تحمیل شد، اما در منشور به صورت واضح گفته شد که منظور از تداوم و تحول چیست و با هر کدام از آنها در قالب یک حکومتداری خوب چگونه باید برخورد کرد.
به نظر می رسد برداشت بارنت روبین هم ناشی از ترتیب شعار کمپاین اشرف غنی است، مگر اینکه این ترتیب، رفته رفته بر ذهن خود اشرف غنی هم تأثیر گذاشته باشد. در این صورت، باید بگوییم که اشرف غنی شناسنامه «مدیریت حکومتداری» خود را بر «رهبری سیاسی» ترجیح داده است. 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر