۱۳۹۳ آذر ۲۵, سه‌شنبه

ثبات سیاسی، هنوز هم ضرورت اول است


رییس جمهور غنی، برای ثبات سیاسی در کشور اهمیت زیادی قایل است. بر اساس دیدگاهی که او در منشور تحول و تداوم مطرح کرده است، مهم ترین کارکرد حکومتداری خوب نیز در این است که برای ثبات سیاسی استوانه ای محکم فراهم می کند. در منشور می خوانیم:
«ثبات سیاسی برآیند نظامی است که بر اساس اراده‌ی آگاه مردم، تأمین عدالت در چارچوب قانون و ساختارهای منبعث از قانون، و مشارکت همگانی شهروندان بنا شده باشد. ثبات سیاسی یک حادثه نیست که به طور آنی اتفاق بیفتد، بلکه یک پروسه است که در جریان زمان رشد می‌کند و به کمال می‌رسد. برای تأمین ثبات سیاسی، بیش از همه به مشروعیت نظام ضرورت داریم؛ اما مشروعیت نظام نیز حادثه‌ای نیست که در جریان هر پنج سال یک بار رخ دهد، بلکه هم ثبات سیاسی و هم مشروعیت نظام یک پروسه‌ی دوامدار است که در نتیجه‌ی آن مردم دولت را از خود می‌دانند و دولت نیز خود را وسیله‌ی اجرای آمال و خواست‌های مردم می‌سازد و بر اساس این قرارداد مشترک، جامعه و دولت به یک پیوند محکم و دوامدار می‌رسند.»
روی دیگر سکه ثبات سیاسی، بی ثباتی سیاسی است. بی ثباتی در افغانستان با خاطره های خونبار و تلخ مردم عجین است. در بی ثباتی سیاسی کشور دچار گسست وحشتناکی می شود که نمونه های آن را در سال های بعد از سقوط رژیم کمونیستی شاهد بودیم. در چرخش دوباره به بی ثباتی سیاسی، بخش های خاصی از کشور با سرنوشت بالکان مواجه خواهند شد و یا کشور در مجموع چهره رواندا و سومالی و کنگو یا آفریقای مرکزی را سفید خواهد کرد. اشرف غنی این را می دانست و تصور نمی شود که برغم راه یافتن به ارگ ریاست جمهوری از این کابوس رهایی یافته باشد.
انتخابات، برای اشرف غنی راهی بود که کشور را از بی ثباتی سیاسی نجات می بخشید. مشروعیت نظام نیز برای او، بیش از همه، به خاطر تأمین ثبات سیاسی اهمیت داشت. به همین دلیل، نگرانی عمده ای که وجود داشت این بود که آیا انتخابات برگزار می شود یا نه. کرزی نیز با موضع گیری های ابهام آلود و گیج کننده خود دلهره از برگزاری انتخابات را دامن می زد. به همین دلیل، اشرف غنی در مماشات با کرزی از منتهای دقت و احتیاط استفاده می کرد تا وی نسبت به سرنوشت خود و همدستانش بیمناک نشود.
و اما انتخابات بالاخره برگزار شد. نه یک بار، بلکه دو بار. نه در یک روز، بلکه حدوداً نیم سال. در بخش هایی از این روند طولانی، بارها به نقطه هایی نزدیک می شدیم که احتمال داشت دچار بن بست و بحران شویم. این هم از عجایب کشور ما بود: در کشورهای دیگر، وقتی همه راه ها به بن بست می رسند، به انتخابات روی می آورند تا از بن بست عبور کنند. در کشور ما، انتخابات عامل بن بست شده بود. شایبه تقلب و تخلف تمام پرده ها را دریده بود. تیم عبدالله از حکومت موازی حرف می زد و تیم اشرف غنی از آرای میلیونی و حکومت منتخب و صلاحیت های قانونی رییس جمهور.
این بن بست نیز شکست. حکومت وحدت ملی به میان آمد. رهنمای عبور از این بست هر کسی و هر قدرتی بود، نتیجه اش برای مردم نفس راحتی به ارمغان آورد. کشور از تهدید فروپاشی نظام سیاسی نجات یافت. اتوریته حکومت باقی ماند و امضای رییس جمهور پای فرامین و احکامی که از ارگ بیرون می رفت، نقش بست.
***
حالا در کجای کار قرار داریم؟ اشرف غنی و عبدالله در ته دل خود با حکومت وحدت ملی چه میانه ای دارند؟ آیا حکومت وحدت ملی را فرزند نامشروعی می دانند که به زور و فشار نطفه اش را قبول کردند و به زور و فشار تولدش را اعلام کردند یا اینکه آن را محصول اراده و خواست آگاهانه خود تلقی می کنند؟ آیا هر دو جانب حاضر اند امتیازات و هزینه های حکومت وحدت ملی را یکجایی بردارند یا اینکه امتیازات تقسیم می شود و هزینه ها بر دوش یکی می افتد؟ مدیریت حکومت وحدت ملی چگونه صورت می گیرد؟ آیا مشوره و نظر و دلهره هر دو جانب رعایت می شود یا اینکه هر کدام به نوبه خود تصمیم می گیرد و عمل می کند و در ختم پاییز جوجه ها نیز تنهایی تنهایی شمار می شوند؟
این سوال ها بخشی از ضرورت و چالش هایی را نشان می دهند که در راه ثبات سیاسی وجود دارند. هنوز هم در آغاز راه قرار داریم. سخن از ثبات سیاسی هنوز هم به درستی باز نشده است. کابینه سرنوشتش معلوم نیست. وضعیت والیان روشن نیست. ادارات به کار نیفتاده اند. بودجه و منابع تمویل و بحث اعتماد متقابل با جامعه بین المللی نیز از ارکان عمده ثبات سیاسی نظام اند. هیچکدام این موارد در مرحله ای قرار ندارند که بتوان از ورای آنها به تأمین ثبات سیاسی اطمینان حاصل کرد.
***
اشرف غنی شیوه صریح و رک و راستی را در سیاست کشور در پیش گرفته که کمتر سابقه داشته است. گفته می شود که او تا نیمه های شب بیدار می ماند و به وزیران سرپرست زنگ می زند یا از پاسگاه پولیس خبر می گیرد یا به ملاقات زندانیان می رود یا دوسیه ها و گزارش های واصله به ارگ را می خواند و یا با این و آن مرجع مهم سیاسی در داخل یا خارج از کشور تماس می گیرد.... همه اینها نشان از جدی بودن او در مقام ریاست جمهوری بوده و شکست و پیروزی اش گرویده آن است.
تا اینجای کار همه اش خوب است و امیدوارکننده. اما خیلی زود باید به مرحله ای برسیم که آرمان ها و توانمندی های فردی اشرف غنی به کارایی یک نظام سیاسی تبدیل شود. کارهایی که اشرف غنی می کند، در اثبات جدیت و صداقت فردی وی قابل قدر است، اما برای مدیریت یک حکومت تازه پا و بیرون آمده از دل بحران های انتخاباتی که ساختار تقسیم شده و شبکه های مافیایی همچون سایه ای بر آن چنبر زده است، این مقدار از ویژگی ها کفایت نمی کند.
ثبات سیاسی نظام به کاروایی های نظام نیز بستگی دارد. مدیریت خردمندانه و زرنگ، پیچ و مهره های نظام سیاسی خود را به گونه ای می چیند که این کاروایی در یک حالت پویا و در حال رشد تأمین شود. به همین دلیل، اشرف غنی نیاز خواهد داشت که به چند امر مهم در ابتدای کار خود توجه کند:
اول، راه های معقول و سنجیده شده ای بیابد که از مزاحمت حد اقل پنج نیروی معارض در برابر موفقیت های خود محفوظ بماند: حلقاتی معین در شرکای قدرت؛ کرزی و همدستانش؛ گروه های معینی از مجاهدین سابق؛ طالبان؛ شبکه های مافیایی که در تار و پود نظام کرزی رخنه داشت و حالا موی دماغ حکومت وحدت ملی اند.
دوم، تدبیری اتخاذ کند که هم پیمانان بین المللی خود را از نیروهای ناظر و داور، به همکاران امور تبدیل کند.
سوم، زبانی اتخاذ کند که وضعیت موجود و کارهایی که در حول حکومت وحدت ملی انجام می شوند، برای عامه مردم به سادگی قابل درک باشند و رفته رفته ابهام و اغتشاش از فضای سیاسی افغانستان پاک شده و اعتماد و اطمینان در روابط مردم با حکومت به دست آید.
چهارم، نظام سیاسی و اداری او از وضعیت سنتی شخصی بازی بیرون شود و همه ارکان آن به گونه یک ساختار به هم پیوسته و منسجم کار کند.
***
کشور به ثبات سیاسی ضرورت دارد و ثبات سیاسی در گرو کارهای زیادی است که باید به طور همزمان در نظر گرفته شوند و مدیریت شوند. عجله ای در کار نیست. دقت لازم است تا کشور در  این گردنه حساس تاریخ خود، از مسیر درست به پرتگاه نابودی فرو نیفتد. کشور باید مطابق تیوری اشرف غنی تعادل خود را در میانه تحول و تداوم رعایت کند و از دست ندهد. اشرف غنی مدیریت تحول و تداوم را به طور همزمان در دست دارد.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر