۱۳۹۳ آذر ۲۵, سه‌شنبه

چرا محقق مأمور رابطه با ایران می شود؟


محمد محقق، معاون دوم ریاست شورای اجرائیه، در رأس یک هیأت دولتی به ایران سفر کرده است تا زمینه را برای اقامت صدها هزار مهاجر افغان که در این کشور زندگی می کنند، فراهم سازد. می گویند میعاد دو ساله ای که ایرانی ها برای برخی از مهاجران افغان در دوران حکومت کرزی در نظر گرفته بودند، به پایان رسیده است. طی هفته های اخیر گزارشاتی از برخوردهای ناشایست ایرانی ها با مهاجران افغان در اخراج اجباری آنان منتشر شده بود. گویا قرار است محقق با هیأت همراه خود به این معضل نیز پایان بخشد.
اما سوال این است که چرا محقق برای این مأموریت در نظر گرفته شده است؟ آیا خود وی داوطلب این مأموریت بوده است یا کسانی دیگر وی را نامزد کرده اند؟
***
به نظر می رسد سیاست افغانستان هنوز هم در بلاک بندی هایی محصور است که از دوران جنگ های داخلی باقی مانده است. محقق متهم بود که از حمایت ایرانی ها برخوردار است. این اتهام به گونه هایی در دوران حکومت کرزی نیز ادامه یافت و حلقاتی که مخالف حضور موثر او در عرصه سیاست کشور بودند، تعلقات او با ایران را از موارد عمده اتهاماتش ذکر می کردند. محقق نیز، برغم تلاش هایی که در عرصه رویکردهای سیاسی خود برای دوری از ایران داشت، هیچ گاهی به طور رسمی و علنی نیامد تا نشان دهد که با ایران ارتباطی ندارد یا مخالف سیاست و نفوذ ایران در افغانستان است.
انتخاب محقق برای ریاست هیأت افغانی به ایران، می تواند به گونه ای غیرمستقیم از این بلاک بندی نیز متأثر باشد. گویا کسانی خواسته اند تداعی کنند که محقق به دلیل نزدیکی با ایران مناسب ترین فردی است که باید به معضل برخورد مقامات ایرانی با مهاجران افغان رسیدگی کند و اگر احیاناً به نتیجه ای نرسید، بار شکست آن را نیز بر دوش کشد.
قصه مهاجران افغان در ایران همیشه بار عاطفی سنگینی داشته است. مقامات ایرانی برای نشان دادن رگه های نژادپرستانه در نگاه و رفتارهای خود از هیچ وسیله و بهانه ای فروگزار نکرده اند. برغم پوشه ایدئولوژیک شیعی، تمام سیاست های مقامات ایرانی در قبال افغانستان، آمیخته و ملهم از باورهای نژادپرستانه بوده و جهت گیری های سیاسی آنان در دوران جنگ های داخلی نیز چاشنی نگاه های نژادپرستانه این کشور را با خود حمل می کرد. تفرعن نژادی، از محدودساختن افغانی ها در حوزه های معین کار و تأمین معیشت تا مکاتب و دانشگاه ها و استفاده از پارک ها یا اقامت در شهرهای معین، در همه سیاست های ایران در قبال مهاجران افغان بازتاب می یافت. فیلم هایی که در روزهای اخیر از رفتار مقامات ایرانی با مهاجران افغان انتشار یافته اند، گویای اهانت آمیزترین برخوردهای این کشور با افغانی ها محسوب می شود که واکنش گسترده ای را در صفحات اجتماعی و محافل حقوق بشری نیز به دنبال داشته است.
در این وضعیت، محمد محقق، به دلیل شایبه ارتباط خود با ایران، دشوارترین مأموریت را بر عهده گرفته است. اگر موفق شود که برای این معضل راه حلی پیدا کند، تنها اتهام نزدیکی خود با ایران را تشدید می کند که گویا ایرانی ها به گل روی او باز هم برای مدتی پذیرفته اند که از تحقیر و اهانت افغانی ها در ملأ عام دست بکشند و برای تحمل افغانی ها چند روزی دیگر نیز شکیبایی به خرج دهند. اگر شکست بخورد و با پاسخ منفی و متفرعنانه ایرانی ها مواجه شود، باز هم باید این اتهام را بر دوش کشد که برغم نزدیکی و پیوند با ایران، کوچک ترین سودی به وضع رقتبار مهاجران افغان رسانده نمی تواند.
***
سوال مهم تر این است که چرا باید در سیاست کشور، اینگونه «به جان زدن» رواج داشته باشد؟ گیریم محقق در پذیرفتن این مأموریت بدون ملاحظه پیشگام شده باشد، چرا باید فضای ناسالم دوران جنگ های داخلی به افغانستان جدید نیز انتقال یابد؟ آیا با داشتن یک حکومت و دولتی که از دل چندین دوره انتخابات سراسری ملی عبور کرده است، باز هم ضرورت داریم که شایبه های قطب بندی های سیاسی غیردموکراتیک را در کشور تقویت کنیم و به آن دامن زنیم؟
افغانستان به مدیریت سیاسی خردمندانه ای ضرورت دارد تا هم از دوران جنگ های داخلی و هم از سنت غیردموکراتیک کرزی نجات یابد. کرزی، بلاک بندی های قومی و مذهبی و قشری را در کشور به عنوان بستر سیاست گزاری های خود استفاده می کرد. او یک رییس جمهور در قرن بیست و یک نبود تا به ضرورت ها و اولویت های مدیریت خود در جهان به هم پیوسته کنونی بها قایل شود. برای او همه چیز کرز بود و قندهار بود و همه چیز در قبیله و دستار و ملا و ریش سفید خلاصه می شد. او نه به زبان خود می اندیشید و نه به رفتار خود. او از قضاوت هیچ کسی و هیچ مرجعی، نه در داخل کشور و نه در بیرون از کشور، حساب نمی برد. به همین دلیل، او تمام فرصت ها و زمینه هایی را که می شد برای ایجاد یک کشور متحد و دموکراتیک و پیشرفته به کار گرفت، در نشست و برخاست خود با این و آن رهبر و قوماندان و طالب و امثال آن هدر داد.
زمامداران حکومت وحدت ملی باید از این وادی اجتناب کنند. مسوولیت هایی که در برابر این زمامداران قرار دارد، با آنچه کرزی در برابر خود می دید، متفاوت است. این زمامداران بیش از همه به ایجاد ساختارهایی ضرورت دارند که در آن دولت به عنوان دولت، نه به عنوان بازار قرن بوق، عمل کند. اینها نه با قراردادی و تیکه دار طرف اند و نه با این شیوه می توانند امر دشوار سیاسی در برابر خود را مدیریت کنند. محقق یا محسنی را مأمور نزدیکی با ایران ساختن، سیاف و کشاف را به دامن عربستان بردن، فاروق وردک و ملاضعیف را با ملافضل الرحمن یا فلان شیخ قطر مرتبط ساختن، سیاستی نیست که اشرف غنی و عبدالله بتوانند از گلخن آن آتش بگیرند. دستی که در تاریکی دراز می شود گاهی ممکن است به جای گیسوی یار به نیش مار اصابت کند. اشرف غنی و عبدالله نباید بخت سیاسی خود را در تاریکی بیازمایند.
***
مشکل مهاجران افغان، عمده ترین سوال بر مدیریت و زمامداری اشرف غنی و عبدالله است. هنوز هم بیش از پنج میلیون هموطن ما آواره اند. حکومتی که پنج میلیون نفر از نفوس سی میلیونی آن امکان زندگی در کشور و سرزمین خود را نداشته باشد، حکومتی نیست که با شعار «حکومتداری خوب» در تاریخ جا گیرد. برای حکومت وحدت ملی هیچ سیاستی مهم تر از زمینه سازی برای برگشت آبرومندانه و مصوون پنج میلیون شهروند آواره اش نیست. کرزی در تمام دوران سیزده سال حکومت خود به هر چیزی فکر کرد، به سرنوشت و وضعیت مهاجران فکر نکرد. غنی و عبدالله نباید از این مهم غفلت کنند. التجا و التماس نزد ایران و پاکستان راه حل نیست. برگشت مهاجران به خانه و سرزمین شان راه حل است. حکومت وحدت ملی باید اضطراری ترین جلسات خود را به این امر اختصاص دهد تا از ریختن آبروی خود یا توسل به سیاست های غیردموکراتیک برای همیش فراغت یابد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر