روز سهشنبه 24 جدی 1392 اولین قسمت نظریات اشرف غنی احمدزی برای تنظیم
منشور انتخاباتی را ثبت کردم. وی ساعت 7 صبح به گلخانهی شیشهای که در حاشیهی
منزل نشیمن خود ساخته است، آمد و تا ساعت 10 صبح آنجا ماند و با استفاده از
یادداشتهایی که تهیه کرده بود، دیدگاهش را در مورد ثبات سیاسی، گذشتهی تاریخی
افغانستان، اصطلاح تداوم و تحول و پایههای یک حکومتداری خوب تشریح کرد. از این
تاریخ تا هفتم دلو که برنامهی مربوط به کوچیها را در بخش اولویتهای خاص توضیح
میداد، مجموعاً 33 ساعت صدای او ثبت شد.
وقت برای ثبت برنامهی بعدی، در ختم هر روز معین میشد. برخی از روزها برای
رسیدن به قرار ملاقات، من باید قبل از اذان صبح از خانهام حرکت میکردم و دو یا سه ساعت میماندم. گاهی وقت ملاقات
برای شب تعیین میشد و من ناگزیر میشدم تا ساعت یازده یا دوازدهی شب در منزل
اشرف غنی بمانم. انتخاب اوقات نامنظم برای ثبت برنامه عمدتاً دو دلیل داشت: یکی،
مصروفیتهای کاری در جریان روز؛ و دیگری، توجه به ملاحظات و نگرانیهای امنیتی.
***
تبدیل کردن صدای اشرف غنی به متن مکتوب دشواری زیادی داشت. سخنان او از نظم
خاصی برخوردار نبود. به نظر میرسید کُدهای پراکندهای از مفاهیم مختلف را از
دوران تحصیل و تدریس، کار در نهادهای بینالمللی، نشست و برخاست با شخصیتهای علمی،
مطالعهی کتب و مجلات علمی، و یا تجربههای شخصی در ذهن خود دارد که به طور متناوب
روی صفحهی خاطراتش برق میزنند و او در مورد آنها سخن میگوید. این سخنان به طور
تکه تکه معنادار و حامل مفهومهای خوبی بودند، اما برای اینکه به صورت یک منظومهی
فکری منسجم درآیند، به کار زیادی ضرورت بود که باید در یک وقت محدود انجام میشد.
برای انجام کار طرح سادهای را انتخاب کردیم: قرار شد اشرف غنی، نظریات و
گفتارهای خود را به همان گونه که به ذهنش میرسیدند، بیان کند تا ثبت شوند. من هم
نظریات او را به همان صورت اولیه، در قالب پاراگرافهای جداگانه تنظیم و ویرایش میکردم
تا هر پاراگراف از لحاظ محتوا و ساختار خود معنادار باشد. سپس تکههای پراکنده را
تحت عنوانهای مشترک کنار هم میچیدم تا از مجموعهی آنها یادداشتِ منسجمتری به
دست آید. برخی نکتههای مهم را که در جریان منظم ساختن یادداشتها به ذهنم میرسیدند،
یادداشت میکردم و از اشرف غنی میخواستم در مورد آنها به طور جداگانه سخن بگوید.
این نکتهها نیز به طور مرتب بر متن افزوده میشدند.
یادداشتها بعد از انسجام اولیه در اختیار اشرف غنی قرار میگرفت. وی یکی
دو روز آن را نزدش نگه میداشت و اصلاحات و اضافاتی را که باز هم به نظرش میرسید،
پیشنهاد میکرد. پس از این مرحله، داکتر امین احمدی، دانش و برخی دیگر از اعضای «اتاق
فکر» یادداشتها را مرور میکردند و نظریات و اصلاحیههای خود را مطرح میکردند. در
میان همهی کسانی که یادداشتها را بازبینی میکردند، پیشنهادات داکتر امین احمدی
در ایجاد ارتباط منطقی میان اجزای متن، ساختار تیوریک آن، و انطباق طرحها و
برنامههای عملی با قانون اساسی و سایر قوانین نافذهی کشور سهم برجستهای داشت.
عدهای از افراد به اندازهی یک کلمه هم در بهبود متن سهم نگرفتند و بقیه نیز
موارد معدودی را گوشزد کردند که به هر حال، در اصلاح برنامه مفید بود.
***
در جریان ثبت نظریات اشرف غنی و تنظیم آن، مسایلی را که در زیرمجموعهی بخشهای
کلان مانند صلح و امنیت، حکومتداری خوب یا اصلاحات نظام عدلی و قضایی و امثال آن جا
نمیگرفتند، یادداشت میکردیم تا در ختم کار، تحت عنوان «اولویتهای خاص»، به طور
جداگانه و مستقل مورد توجه قرار گیرند. بحث حقوق و مشارکت زنان، اعتیاد و مواد
مخدر، آموزش و پرورش، کوچیها، فساد اداری، صحت و بهداشت، محیط زیست و چند عنوان
دیگر را به همین بخش حواله کرده بودیم که باید در ختم کار، به همهی آنها
بپردازیم.
در جریان ثبت و تنظیم برنامه موردی پیش نیامد که به اندازهی یک لحظهی
کوتاه با اشرف غنی دچار اختلاف دیدگاه شده باشم. مسایل جدیای که تا آن زمان از
مطالبات عمدهی شهروندی ما محسوب میشد و ظاهراً هیچ یک از سیاستمداران افغانستان
حاضر نشده بود آنها را به طور رسمی بر زبان راند، اشرف غنی در مورد آنها با نظری
باز و رویکردی مدنی توضیح میداد: تعدیل واحدهای اداری، نفوسشماری، اصلاحات نظام
سیاسی، خط دیورند، بنیادگرایی، اصلاح نظام آموزش و پرورش، مشارکت شهروندی، نقش و
جایگاه فقه شیعه در فاکولتهی شرعیات، حقوق و جایگاه زنان، اصلاحات در نظام عدلی
و قضایی، حکومتداری محلی، حاشیهزدایی از شهرها و امثال آن.
***
روز جمعه چهارم دلو 1392 بهادری و شهیر از لندن آمدند. آنها دنیایی از
باور و اعتماد را با خود برایم هدیه کردند. از سفر دور و دراز خود خسته بودند؛
بااینهم، گویا مرا بیشتر از خود خسته و بیخواب یافتند. آن شب تا دیر وقت نشستیم و
از هر دری سخن گفتیم. آنها از حال و هوای اروپا گفتند و از بازتاب وقایع و حوادث
کابل در میان افغانهای آن دیار. شک و تردید در مورد اشرف غنی و خلیلی و دانش،
محور همهی حرفها بود. اولین نکتهای که در سخنان بهادری و شهیر مورد تأکید قرار
گرفت، تدابیر امنیتی در گشت و گذارهای من بود. از اینکه تا آن زمان هیچ فکری به
خاطر امنیت خودم نداشتم، ابراز نگرانی کردند و خواستند که این مسأله را در اولین
فرصت با دانش یا با اشرف غنی مطرح کنم تا به آن رسیدگی شود. در همان شب، قسمتی از
کارها را به طور کلی تقسیم کردیم تا هر کدام بخشی از آنها را عهدهدار شود. کار
عمدهی من همچنان تکمیل کردن برنامه بود.
***
تا روز دوشنبه هفتم دلو، تقریباً نود و پنج درصد از کار برنامه تکمیل شده
بود. کار شاقه و طاقتفرسایی بود، اما من برای انجام آن تمام برنامههای دیگرم را
تعطیل کرده بودم، به استثنای اشتراک در جلسات «اتاق فکر» و برخی ملاقاتهای روزانه
در دفتر سرای غزنی. بخش اقتصاد را کار نکرده بودیم و قرار بود که آن بخش به طور
اختصاصی توسط اشرف غنی و برخی افراد دیگر که متخصص امور اقتصادی بودند، انجام شود.
این بخش تا آخر تکمیل نشد و وقتی کار برنامه به پایان رسید، بخش اقتصادی که ظاهراً
برجستهترین محور در برنامهی انتخاباتی و حکومتداری اشرف غنی محسوب میشد،
ناتمام ماند و شامل «منشور» نشد.
روز دوشنبه هفتم دلو نوبت رسید به بحث کوچیها در «اولویتهای خاص». اشرف
غنی این بحث را از همان ابتدایی که به «اولویتهای خاص» وارد شدیم، عقب میانداخت
و میگفت که در مورد آن در ختم کار به تفصیل صحبت میکنیم.
تمام اعضای «اتاق فکر»، به شمول دانش، از آجندای آن روز باخبر بودند. تماسم
با خلیلی از اوایل جدی قطع شده بود: نه دیداری داشتیم و نه به تلفونم جواب میداد.
دانش به طور واضح میگفت که در مورد معضل کوچیها با اشرف غنی حرفی نزده است. من
از آنچه اشرف غنی در مورد کوچیها خواهد گفت، تنها تصویر مبهمی از صحبتهای اولم
داشتم که قول داده بود این معضل را به طور بنیادی حل کند تا «دیگر خون هزاره و
کوچی به خاطر کوه و چراگاه به زمین نریزد». این حرف را برای خلیلی نیز تکرار کرده
بود. تصور من آن بود که خلیلی باید در جزئیات مسأله با اشرف غنی به توافق رسیده
باشد. از ذهنیت اشرف غنی در سایر موارد نیز به طور نسبی اطمینان داشتم که در رابطه
با کوچیها راهحل معقول و قابلقبولی را پیشنهاد خواهد کرد. بااینهم، از اینکه
مسألهی حساسی بود، ذهنم با شک و تردیدهای زیادی گرفتار بود. (ادامه دارد)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر