وقتی از منزل اشرف غنی بیرون شدم، از میان موتر برای خلیلی زنگ زدم. گوشی
را نگرفت. برای دانش زنگ زدم و ماجرا را برایش گفتم. طرحهای اشرف غنی را یاد کردم
و موضع خودم را. گفت لحظهای بعد با خلیلی جلسه دارد و مسأله را برای او هم میگوید.
دانش با قاطعیت گفت که لغو فرمان خواست ما هم است و اشرف غنی باید آن را قبول کند.
گفتم: به هر حال، آن را برای خلیلی هم بگویید و از شما انتظار دارم که پشت این
مسأله جدی بایستید. برای دانش هم اعلام کردم که تا اشرف غنی موضع خود را معلوم
نکند، همراهی من با تیم تداوم و تحول به حالت تعلیق قرار گرفته است.
***
وقتی به دفتر سرای غزنی رسیدم، گویا قیافه و چشمانم مرا لو داد. شهیر و
بهادری با خنده پرسیدند که چه شد؟ گفتم: کامم تلخ است. تلخی شکست.
دروازه را بستیم و سه تایی نشستیم تا جنبههای مختلف این رویداد را بررسی
کنیم. ریکاردر را روشن کردم تا صورت ماجرا را از نو مرور کنیم. قضیه معلوم بود.
رابطهی من با اشرف غنی در نقطهی حساسی رسیده بود. من آخر خط را تعیین کرده بودم
و اشرف غنی هم رفته بود تا موقف خود را مشخص کند. کاری که میتوانستیم انجام دهیم،
حدس زدن برخی سناریوهای احتمالی بود که اشرف غنی و خلیلی و دانش در پیش میگرفتند.
بهادری با قاطعیت پیشبینی کرد که دانش و خلیلی پشت ماجرا نمیایستند. شهیر
گفت: احتمالاً از انعکاس این قضیه در افکار عامه هراس میکنند و با یک موقف
محتاطانه و محافظهکارانه، اشرف غنی را تحت فشار قرار میدهند تا راهحل قاطعتری
را قبول کند. من از اینکه خلیلی و دانش تا این لحظه هیچ حرفی در رابطه با معضل
کوچیها با اشرف غنی نگفته اند، پیشبینی بهادری را دقیقتر میدانستم و باور
نداشتم که خلیلی و دانش از موقف من حمایت کنند. بااینهم، حدس میزدم که اشرف غنی
در برابر خواست من به سادگی بیتفاوتی نشان نخواهد داد، چون پیامدهای آن را در
هنگامهی انتخابات سنگین میبیند.
در بخش دوم بحث، سه سوال را در
برابر خود قرار دادیم: اول، چگونه میتوانیم بر خلیلی و دانش فشار بیاوریم تا پشت
قضیه بایستند در غیر آن موقف اجتماعی و امتیازات سیاسی خود را یکجایی از دست
خواهند داد؟ دوم، بر خواست خود مبنی بر حل قاطع مسألهی کوچیها تا چه حد پافشاری
کنیم و پیامدهای احتمالی این پافشاری در تیم خلیلی و اشرف غنی چه خواهد بود؟ سوم،
به فرض اینکه نه خلیلی و دانش از ما حمایت کنند و نه اشرف غنی لغو فرمان را
بپذیرد، موقف بعدی ما چه باید باشد؟
گفتوگوها را تا نزدیکیهای عصر بدون وقفه ادامه دادیم. به طور آشکار گیج و
مبهوت بودیم. حس میکردم به همان اندازه که من از نظریات اشرف غنی غافلگیر شده
بودم، او از موضع صریح و قاطع من بهتزده شده بود. گویا نه من از او انتظار داشتم
که در مورد کوچی آنچنان موضع بگیرد و نه او از من انتظار داشت که در برابر وی اینچنین
بیپرده و عریان بایستم. تا آن زمان موردی پیش نیامده بود که به اندازهی یک دقیقهی
کوتاه روی مسألهای مناقشه کنیم.
بهادری چلنج دادن من به اشرف غنی را غیرسیاسی و ناشی از یک روحیهی
روشنفکرمأبانه تلقی کرد و گفت: باید راه مسالمتآمیزتری را در پیش میگرفتم؛ چون
قضیهی کوچی تمام مطالبات و تمام مشکلات ما نیست که با حل آن آرام شویم. شهیر،
بالعکس، میگفت که این موضع، جدیت موضع ما را برای اشرف غنی نشان داده و او حالا
ناگزیر میشود آخرین تصمیم خود را بگیرد.
شهیر پیشبینی کرد که جلسهی «اتاق فکر» تا یک مدت نامعلوم برگزار نخواهد
شد. بهادری هم این پیشبینی را تأیید کرد و گفت: دانش و خلیلی در موقعیت خوبی قرار
ندارند. نه میتوانند از ما حمایت کنند و پشت ما بایستند و نه میتوانند مخالفت ما
را به سادگی تحمل کنند. به همین لحاظ، تا چند روز دیگر ترجیح خواهند داد که جلسهی
«اتاق فکر» تعطیل بماند تا مسأله به طور خاموشانه راه حل پیدا کند.
***
جلسهی «اتاق فکر» برگزار نشد. بهانهی خوب، آمادگی برای آغاز کمپاین بود
که روز سیزدهم دلو در کابل برگزار میشد. ما هم ترجیح دادیم که بنبست در قضیهی
کوچی را، به جز حلقاتی محدود از دوستان نزدیک خود، با هیچ کس در میان نگذاریم تا اینکه که موضع اشرف
غنی به طور واضح معلوم شود.
همزمان با این حادثه، دو رویداد دیگر فضای فیسبوک و رسانههای جمعی را
اشغال کرد: اول، وفات قسیم اخگر؛ و دوم، چلنج سید حسین انوری برای خلیلی و محقق
غرض مناظرهی تلویزیونی به خاطر روشنساختن قضیهی افشار.
وفات اخگر مرا از لحاظ روحی و روانی تحت فشار قرار داد. با او از سال 1361
آشنا شده بودم و در کتاب «بگذار نفس بکشم» از او، در کنار قیوم رهبر، به عنوان یکی
از آموزگاران زندگیام یاد کرده بودم. به همین مناسبت، نکتههایی را در صفحات فیسبوکم
آوردم و از او و اثرگذاریهایش بر یک نسل از مبارزان کشور یاد کردم.
چلنج سید حسین انوری نیز افکار عامه را اذیت میکرد. حساسیتهای فیسبوکی
در برابر این چلنج، شدت واکنش اجتماعی را بازتاب میبخشید. به نظر میرسید سید
حسین انوری میدان را بیرقیب یافته است و ضعف و استیصال محقق و خلیلی را بهانهای
برای عقدهکشاییهای خود قرار داده است. من در این زمینه نیز نکتههایی را گوشزد
کردم و به جای خلیلی و محقق، برای سید حسین انوری اعلام کردم که حاضرم در مناظره
با او اشتراک کنم، اما نه در تلویزیون، بلکه بر سر گور قربانیان افشار.
***
کمپاین تیم تداوم و تحول، قبل از ظهر روز سیزدهم دلو، در یکی از هوتلهای
لوکس در سرک میدان هوایی برگزار شد. من و همراهانم در برگزاری و ترتیبات این
کمپاین هیچ سهمی نگرفتیم و تنها به عنوان اشتراککنندگان عادی رفتیم و به سخنان انتخاباتی
گوش دادیم. بهانهی من مصروفیت در کار نوشتن منشور بود. هنوز کسی از جنجال من و
اشرف غنی چیزی نمیدانست.
در این مراسم برای جنرال دوستم و
دانش برنامهی سخنرانی در نظر گرفته نشده بود. هواداران دانش میگفتند که این
تصمیم از سوی اطرافیان جنرال دوستم گرفته شده تا ضعف وی در سخنرانی برملا نشود. ظاهراً
ذکی، سخنگوی جنرال دوستم، کسی بود که بیش از همه بر عدم سخنرانی معاونان اشرف غنی
تأکید داشت. وقتی من به درخواست طاهر ظهیر خواستم با ذکی صحبت کنم و قناعتش را
برای سخنرانی معاونان جلب کنم، وی با حساسیت غیر معمول این درخواست را رد کرد و
گفت ضرورتی به سخنرانی معاونان نیست. من هم پافشاری نکردم و رفتم در یکی از صندلیهای
صف اول نشستم تا برنامه را تماشا کنم.
اشرف غنی در سخنرانی خود از مبارزه با فساد تا رسیدگی به حقوق شهروندی
مردم، از طرحهای اقتصادی تا اصلاحات سیاسی یاد کرد. در مورد کوچیها نیز طبق وعدهای
که داده بود، گفت که تیم تداوم و تحول این معضل را به طور بنیادی و دایمی حل میکند،
اما در مورد میکانیزم عملی آن بعداً تصمیم گرفته میشود.
حضور جنرال طاقت که چندی قبل در مصاحبه با تلویزیون ژوندون با کاربرد لفظ
«حرامی» برای اقوام غیرپشتون حساسیتهای زیادی را خلق کرده بود، با واکنشهای تند
یک عده مواجه شد. اما کسی عملاً در برابر او به اقدامی متوسل نشد. حضور او در این
محفل، شک و تردیدهای من نسبت به اشرف غنی را بیشتر ساخت.
***
در ختم جلسهی کمپاین با دانش تلفونی تماس گرفتم و قرار شد او را در دفترش
ملاقات کنیم. روز بارانی و سردی بود. من و بهادری و شهیر حوالی ساعت سه بعد از ظهر
به دفتر دانش در کارته چهار رسیدیم. با خوشی از ما استقبال کرد. بعد از احوالپرسی
مختصر، در مورد قضیهی کوچیها و موضع اشرف غنی و دانش و خلیلی پرسیدم. دانش گفت:
مسأله را با استاد خلیلی و دوستان دیگر مطرح کردیم. استاد توصیه دارد که کوشش کنیم
مسأله به یک جنجال تبدیل نشود. استاد میگوید که مسألهی کوچی مسألهی پیچیده است
و هیچ طرف نمیتواند برای آن راه حل ساده ارایه کند. گذشته از آن، دوستان میگویند
اینکه شما خواهان لغو فرمان شده اید، آیا از لحاظ قانونی اشرف غنی صلاحیت لغو
فرمان را دارد؟
از حرفهای دانش احساس ناخوشایندی یافتم. گفتم: اولاً حل مسألهی کوچی مسوولیت
حزب وحدت است نه من. شما به رأی نیاز دارید و شما باید برای مردم بگویید که مشکل
کوچی را چگونه حل میکنید. ثانیاً اشرف غنی با من شخصاً تعهد داشت که معضل کوچیها
را پایان میبخشد. او در اولین جلسه با خلیلی نیز به طور قاطع وعده داد که معضل
کوچیها را قبل از ثبت نام انتخابات ختم میکند. اینکه شما از صلاحیت اشرف غنی
برای لغو فرمان میپرسید، میگویم که او حالا صلاحیت قانونی آن را ندارد که یک پشه
را بگوید از خانه بیرون شود. اما در مقام کاندیدای ریاست جمهوری برای مردم دهها وعده
میدهد که در صورت پیروزی به آنها عمل خواهد کرد. اگر پیروز شد، از موقف ریاست
جمهوری آن را انجام میدهد، در غیر آن، مانند افراد عادی به خانهی خود بر میگردد.
گفتم: اشرف غنی برای من نگفته است که صلاحیت ندارد. تنها وقت خواسته است تا مشوره
کند. اما شما حالا از صلاحیت و عدم صلاحیت او میگویید.
دانش با اندکی ناراحتی گفت: شما تندروی میکنید و موضع روشنفکرانه میگیرید.
این مسألهی سیاسی است و باید سیاسی برخورد کنیم. گفتم: خیلی خوب. من تا حالا
منتظر شما بودم. از حالا، من میروم و تصمیم میگیرم که با اشرف غنی چه کار کنم،
بدون اینکه به موضع شما محتاج باشم. (ادامه دارد)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر